نوشته شده توسط : صادق

دختري کنجکاو ميپرسيد:  ايها الناس عشق يعني چه؟

 

  دختري گفت: اولش رويا آخرش بازي است و بازيچه

  مادرش گفت: عشق يعني رنج پينه و زخم و تاول کف دست

  پدرش گفت: بچه ساکت باش بي ادب! اين به تو نيامده است

  رهروي گفت: کوچه اي بن بست

  سالکي گفت: راه پر خم و پيچ

  در کلاس سخن معلم گفت: عين و شين است و قاف، ديگر هيچ

  دلبري گفت: شوخي لوسي است

  تاجري گفت: عشق کيلو چند؟

  مفلسي گفت: عشق پر کردن شکم خالي زن و فرزند

  شاعري گفت: يک کمي احساس مثل احساس گل به پروانه

  عاشقي گفت: خانمان سوز است بار سنگين عشق بر شانه

  شيخ گفتا: گناه بي بخشش

  واعظي گفت: واژه بي معناست

  زاهدي گفت: طوق شيطان است

  واعظي گفت: واژه بي معناست

  زاهدي گفت: طوق شيطان است

  محتسب گفت: منکر عظماست

  قاضي شهر گفت: عشق را فرمود حد هشتاد تازيانه به پشت

  جاهلي گفت: عشق را عشق است

  پهلوان گفت: جنگ آهن و مشت

  رهگذر گفت: طبل تو خالي است يعني آهنگ آن ز دور خوش است

  ديگري گفت: از آن بپرهيزيد يعني از دور کن بر آتش دست

  چون که بالا گرفت بحث و جدل توي آن قيل و قال من ديدم
   طفل معصوم با خودش مي گفت: من فقط يک سوال پرسيدم!





:: موضوعات مرتبط: متفرقه , ,
:: بازدید از این مطلب : 356
|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : دو شنبه 27 دی 1388 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: