+دلنوشته
نوشته شده توسط : صادق

با سلامــــــــ

 

خب بازگشت شكوه آفرين مرد عرصه هنر و ورزش و تمامي دلير مردان و زنان غيور اين خاك پاك را به شما تسليت عرض ميكنم
 
خب همينطور كه ميبينين به سرم زده داغ كردم
 
آخه از صبح شله خورديم و شله زرد و آش . همش هم نزري بود و مفتي الانم دارم هزيون ميگم ديگه از پر خوري..
 
يكمشم بر ميگرده به خاصيت نصفه شب بودن..
 
آخه ساعت 2 تقريبا و منم بيدار پليس هم كه انقدر هوا سرده رفته بخوابه چون دزد كجا بود تو اين هوا يخ ميزنه مگه خره دزده از ديوار كسي بره بالا تو اين سرما!!!

 
حالا امروز رو بعدا ميگم چي شد..
 
من و بابام جمعه صبح ساعت 4 اينا رسيديم مشهد. انقدر سرد بود كه يخ زديم. هوا مشهدم كه سرديش خشك پوست صورتم داشت ميسوخت از سوزه سرما..
 
تهران خيلي خوشگذشت رفتيم اونجا با پسر عموم زمين چمن ، فوتبال بازي كرديمـــ. منم كه بعده عمري پام به توپ ميخورد تو بازي نفس نفس ميزدم. خلاصه اعتياد رو با ورزش آشتي داديم ديگه..
 
از اون روز شد كه من اعتياد رو ترك كردم و الان پاك پاكم.
 
تهران هم كه اكثرا هوا باروني بود و بارون ميومد. به يمن قدوم مبارك ما...هه
 
با پسر عموم كلي pes2009 بازي كرديم اولاش يكي دو دست ازم برد بعد تو بازي هاي بعد همش باخت آخر كفري شده بود در كل هم نتيجه شد 7 برد من و 4 برد اون.
اين روزاي آخر هم با هم رفتيم بهشت زهرا 2 نفره با موتور. برگشتنا راه رو اشتباه اومد نزديك بود تا كرج بريم البته تا نزديكي هاش هم فكر كنم رفتيم بعد دور زديم ما هم كه گرم صحبت بوديم نفهميديم..
 
از تهرانم يك سري خريد هم كردم بعد 5شنبه ساعتاي 4 راه افتاديم با قطار اومديم..
 
قطار هم خوب بود برگشتنا. منو بابام با 3تا مرد ديگه تو يك كوپه بوديم. كوپه بغليمون 6 پسره نخاله بودن كه واگن رو از اين طرف گذاشته بودن رو سرشون از اونطرفم 6تا دختر تو يك كوپه ديگه واگن رو تركونده بودن. يك دفعه كه اين دخترا داشتن ميرقصيدن كوپه بغليشون داد زد همشون جفت كردن ديگه ساكت شدن بعد هم منم كه ديدم ديگه سوژه واسه خنديدن نيس رفتم خوابيدم.
 
جمعه هم كه رسيديم شهادت امام رضا(ع) بود. تا 9 اينا كه خواب بودم بعد حاضر شدم رفتم به طرفه حرم خيلي شلوغ بود هرجور شد خودم رو رسوندم حرم از لا به لاي جمعيت تند تند ميرفتم آخه نزديكه اذون بود خدارو شكر رسيدم بعد هم كه خطبه ها رو خوندن نماز هم خوندم و برگشتم( يك وقت ريا نشه) دلم هم هوس شله زرد كرد هم هوس شله. خدا رو شكر هر جفتش حاضر شد(ميگن خدا حاجت شكم رو خيلي زود ميده) رسيدم خونه هر جفتش بود خوردم جاتون خالي هنوزم شله داريم البته نميدونم شهراي ديگه شله دارن يا ندارن ولي واسه ما مشهدي ها رسمه يك جورايي و خيلي هم خوشمزست.
 
تو راه نشد زياد چيزي بنويسم يا دل نوشته اي بنويسم آخه اونجا اصلا احساس تنهايي نمي كردم همش با خاله ام و پسر عموم و بقيه گرمه صحبت بوديم.
 
كمي چيزي نوشتم بعضي ها هم كه نيمه كاره موند گذاشتم بعدا ميزارم.
 
خب بريم سراغ دل نوشته ها.. و پستاي جديد...
 
شاد باشين
 

 
 
آن گــــل در بــــــاغچـــه از آن كيــــــست؟
آب جـــــــــاري مــــي شــــود، فرمـــان كيست؟
گـــــل مـــــــي ربـــــايــــد دل از زميــــــن
زميــــن آب مــــي شـــــود، عاشــــــق كيست؟
 

 
 
* چشمانمان را بر گذر قاصدک ها باز کنیم که زمان،ساز سفر میزند.دست به دست هم دهیم،دلهایمان را یکی کنیم ، بی هیچ پنداشتی،حراج محبت کنیم،باور کنیم که همه ما خاطره ایم ، دیر یا زود ره گذر قافله ایم.
 
* مشکلات خود را بر ماسه بنویسد و موفقیت هایتان را بر سنگ مرمر.
 
* جز بی کران درون انسان نه جایی برای رفتن است و نه چیزی برای جستن.
 
* بسترم صدف خالی یک تنهایی است و تو چون مروارید گردن آویز کسان دگری ، بیهوده از بهشت سخن می رانیم ، تنها یک روز پریدن به آنطرف دیوار بهشت موعود است، پرواز کن قناری و نترس، آسمان برای تو بی انتهاست.
 
* اگر شهردار بودم نمی دانم تو را مسئول بازیافت می کردم یا می سپردمت اخراجت کنند!!؟
چه گونه توانستی از تکه های شکسته قلبم قلک بسازی!!؟
 
* آدم ها اسم بزرگترین اشتباهشونو که جبران ناپذیر میزارن"تجربه".
 
* ما نه برای یافتن فردی کامل بلکه برای دیدن کامل فردی ناکامل عاشق میشویم.
 

 

كودكی ده ساله كه دست چپش در یك حادثه رانندگی از بازو قطع شده بود، برای تعلیم فنون رزمی جودو به یك استاد سپرده شد. پدر كودك اصرار داشت استاد ازفرزندش یك قهرمان جودو بسازد استاد پذیرفت و به پدر كودك قول داد كه یك سال بعد می‌تواند فرزندش را در مقام قهرمانی كل باشگاه‌ها ببیند.در طول شش ماه استاد فقط روی بدن سازی كودك كار كرد و در عرض این شش ماه حتی یك فن جودو را به او تعلیم نداد. بعد از 6 ماه خبررسید كه یك ماه بعد مسابقات محلی در شهر برگزار می‌شود.استاد به كودك ده ساله فقط یك فن آموزش داد و تا زمان برگزاری مسابقات فقط روی آن تك فن كار كرد.سر انجام مسابقات انجام شد و كودك توانست در میان اعجاب همگان با آن تك فن همه حریفان خود را شكست دهد!سه ماه بعد كودك توانست در مسابقات بین باشگاه‌ها نیز با استفاده از همان تك فن برنده شود و سال بعد نیز در مسابقات كشوری، آن كودك یك دست موفق شد تمام حریفان را زمین بزند و به عنوان قهرمان سراسری كشور انتخاب گردد.وقتی مسابقات به پایان رسید، در راه بازگشت به منزل، كودك از استاد رازپیروزی‌اش را پرسید. استاد گفت: "دلیل پیروزی تو این بود كه اولاً به همان یك فن به خوبی مسلط بودی، ثانیاً تنها امیدت همان یك فن بود، و سوم اینكه راه شناخته شده مقابله با این فن، گرفتن دست چپ حریف بود كه تو چنین دستی نداشتی!
 یاد بگیر كه در زندگی، از نقاط ضعف خود به عنوان نقاط قوت خود استفاده كنی.
راز موفقیت در زندگی، داشتن امكانات نیست، بلكه استفاده از "بی امكانی" به عنوان نقطه قوت است





:: بازدید از این مطلب : 474
|
امتیاز مطلب : 53
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
تاریخ انتشار : شنبه 16 بهمن 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

/weblog/file/img/m.jpg
سميرا( يكي جواب اون تلفن رو بده ) در تاریخ : 1389/11/21/4 - - گفته است :
چه جالب من نميدونستم مشهد زندگي ميكني.. آخه منم اونجا به دنيا اومدم بابام منتقل اونجا شد تا اول راهنمايي هم مشهد بودم كوسنگي. تازه 12 اسفند هم ميام مشهد عروسيه دختر خالمه

/weblog/file/img/m.jpg
سميرا( يكي جواب اون تلفن رو بده ) در تاریخ : 1389/11/21/4 - - گفته است :
چه جالب من نميدونستم مشهد زندگي ميكني.. آخه منم اونجا به دنيا اومدم بابام منتقل اونجا شد تا اول راهنمايي هم مشهد بودم كوسنگي. تازه 12 اسفند هم ميام مشهد عروسيه دختر خالمه

/weblog/file/img/m.jpg
سميرا( يكي جواب اون تلفن رو بده ) در تاریخ : 1389/11/21/4 - - گفته است :
چه جالب من نميدونستم مشهد زندگي ميكني.. آخه منم اونجا به دنيا اومدم بابام منتقل اونجا شد تا اول راهنمايي هم مشهد بودم كوسنگي. تازه 12 اسفند هم ميام مشهد عروسيه دختر خالمه

/weblog/file/img/m.jpg
مهرناز در تاریخ : 1389/11/21/4 - - گفته است :
سلام... ببخشید دیر اومدم
دیر و زود داره اما سوخت و سوز نداره...

/weblog/file/img/m.jpg
مهدي در تاریخ : 1389/11/21/4 - - گفته است :
سلام دادا نيستي؟
دلم برات تنگ شده
خيلي سالاري
خيلي ميخوامت

/weblog/file/img/m.jpg
mehdi در تاریخ : 1389/11/20/3 - - گفته است :
salam dash sadegh
in harfa chie dadash
ma kochiketim
sadegh
ye chiz to webet didam
ke khodam donbalesh migashtam
albate peyda karde bodama
ama natonestam estefade konam
vase hamin
azat komak mikham
on axe ke kenare linke adrese web mizaran
ono mikham bedonam bayad chijori begiram
koja bezaram
hamon ke vase u parvane hastesh
miikham ye chiz bashe ke be range webam va mozoe webam bokhore
ya masalan esme M bashe
kholase ye chize fantizi o ghashang
mishe komak koni
az koja biaram
bad koja bayad bezaram kodesh ro
mamnon misham

/weblog/file/img/m.jpg
sicily در تاریخ : 1389/11/20/3 - - گفته است :
ســــلام داداشی!
خوبی؟؟؟
مسافرت خوش گذشت؟؟؟
ببخشید این چند وقته پیشت نیومدم,آخه منم رفته بودم گشت و گذار!
جات خالی خیلی خوب بود...
راستی!رفتی مشهد واسه مائم دعا کردی یا فقط رسیدی شله بخوری؟؟

/commenting/avatars/avatar10.jpg
هلمیراس در تاریخ : 1389/11/20/3 - - گفته است :
salam
aksaye sporto to sitaye khareji begard
bazam sar bezan

/weblog/file/img/m.jpg
ستار يكا در تاریخ : 1389/11/20/3 - - گفته است :
سلام خوب بود خسته نباشد

/weblog/file/img/m.jpg
melika در تاریخ : 1389/11/20/3 - - گفته است :
سلام خوبی؟ خوشبحالتون روز شهادت مشهد. دعامون کردین که انشالله؟ ما شله زرد داریم ولی شله خالی نمیدونم چیهداستانها هم اموزنده بود موفق باشی . کلی هم از مطالبت خندیدیمراستی منم با داستان زندگی من بروزم قدم رنجه بفرمایید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: