نوشته شده توسط : صادق

آدمها خيلي زود همراهان صميمي را فراموش ميكنن همين كه باران بند آمد خيلي ها چترهايشان را جا ميگذارند.

من آدم بزرگی نخواهم شد. من عروسک کوچکی هستم. عروسک سال های کودکی خواهرزاده ام که قرن ها بعد کودک شبیه سازی شده ای مرا از زیر خروارها خاک بیرون خواهد کشید. آن وقت من ... قرن ها سرگشتگی را به رویش خواهم خندید.

اگه چشمم تو رو خواست قول میدم چشممو ببندم، اگه زبونم تو رو خواست قول میدم گازش بگیرم ، اما اگه دلم تو رو خواست چه کار کنم.؟؟

دریای بزرگ یا گودالی کوچک از آب... فرقی نمیکند...زلال که باشی آسمان در توست.

رابیندرانات تاگور: هر کودکی با این پیام به دنیا می آید که: خداوند هنوز از بشر ناامید نشده است.

زن خودش را خوشگل می کند چون خوب فهمیده که چشم مرد، تکامل یافته تر از مغز اوست!" دوریس دی

 

 


 


گاهی واژه ای را نادرست تلفظ می کنند و همان اشتباه بر سر زبان می افتد . تا پنجاه سال پیش مردم در زمستان برای گرم شدن دور کرسی می نشستند و برای سرگرمی و وقت گذرانی گاهی چرت و پرت هایی به هم می بافتند و می خندیدند و این سخنان "کُرسی شعر" نامیده شد که ما امروزه آن را بد تلفظ می کنیم....

 
 
البته کلمات دیگری هم هست که الان در خاطرم نیست...



:: موضوعات مرتبط: مطالب دیگر , متفرقه , ,
:: بازدید از این مطلب : 417
|
امتیاز مطلب : 35
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : دو شنبه 27 دی 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : صادق

 

 

Image Hosted by Free picture hosting at www.iranxm.com

 

آشنای من سلام میشود که نام کوچک تو را صدا کنم؟

 جاده آشنای گام های خسته من است میشود بیابمت؟

 چشمان مهربان و آبی ات کجاست میشود ببینمت؟

 جام دست های تو پاسخ تمام خواهش من است میشود که بارها و بار ها بنوشمت؟

 آمدم به سرزمین نور آمدم پر از غرور میشود بیابمت !؟

 ببینمت!؟

بنوشمت!؟



:: موضوعات مرتبط: مطالب دیگر , متفرقه , ,
:: بازدید از این مطلب : 431
|
امتیاز مطلب : 42
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : دو شنبه 27 دی 1388 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد