نوشته شده توسط : صادق

..:: جهان سوم ::..

www.RangarangGroup.com | گروه اینترنتی رنگارنگ

آخر ساعت درس يك دانشجوي دوره دكتري نروژي، سوالي مطرح كرد:

استاد، شما كه از جهان سوم می‌آييد،جهان سوم كجاست؟؟

فقط چند دقيقه به آخر كلاس مانده بود. من در جواب مطلبي را في البداهه گفتم كه روز به روز بيشتر به آن اعتقاد پيدا مي‌كنم. به آن دانشجو گفتم:

جهان سوم جايي است كه هر كس بخواهد مملكتش را آباد كند، خانه‌اش خراب مي‌شود و هر كس كه بخواهد خانه‌اش آباد باشد بايد در تخريب مملكتش بكوشد.

پروفسور محمود حسابی



:: موضوعات مرتبط: متفرقه , ,
:: بازدید از این مطلب : 334
|
امتیاز مطلب : 48
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
تاریخ انتشار : دو شنبه 27 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : صادق

مرد ها از رانندگی زنان ، از سر وته گرفتن نقشه ، نداشتن حس جهت یابی و زیاد حرف زدن آنها شکایت دارند .

مردها هرگز نمی توانند لنگه جورابشان را که در گوشه ای پرت کرده اند ، پیدا کنند. اما سی دی های موسیقی سان را به طور الفبایی و مرتب بایگانی میکنند. زن ها همیشه می توانند سوییچ گمشده شان را پیدا کنند اما به ندرت مقصدی را در مسیری سر راست می یابند. "مردان فکر میکنند منطقی ترند و زن ها اطمینان دارند منطقی ترین اند."



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی , مطالب در مورد روانشناسی , ,
:: بازدید از این مطلب : 448
|
امتیاز مطلب : 88
|
تعداد امتیازدهندگان : 24
|
مجموع امتیاز : 24
تاریخ انتشار : دو شنبه 27 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : صادق

..:: حتمی دلیل دارد ::..


 


مردی تاجر در حیاط قصرش انواع مختلف درختان و گیاهان و گلها را کاشته و باغ بسیار زیبایی را به وجود آورده بود. هر روز بزرگترین سرگرمی و تفریح او گردش در باغ و لذت بردن از گل و گیاهان آن بود.
تا این که یک روز به سفر رفت. در بازگشت، در اولین فرصت به دیدن باغش رفت.
اما با دیدن آنجا، سر جایش خشکش زد...
تمام درختان و گیاهان در حال خشک شدن بودند ، رو به درخت صنوبر که پیش از این بسیار سر سبز بود، کرد و از او پرسید که چه اتفاقی افتاده است؟
درخت به او پاسخ داد: من به درخت سیب نگاه می کردم و باخودم گفتم که من هرگز نمی توانم مثل او چنین میوه هایی زیبایی بار بیاورم و با این فکر چنان احساس نارحتی کردم که شروع به خشک شدن کردم...
مرد بازرگان به نزدیک درخت سیب رفت، اما او نیز خشک شده بود...!
علت را پرسید و درخت سیب پاسخ داد: با نگاه به گل سرخ و احساس بوی خوش آن، به خودم گفتم که من هرگز چنین بوی خوشی از خود متصاعد نخواهم کرد و با این فکر شروع به خشک شدن کردم.

از آنجایی که بوته ی یک گل سرخ نیز خشک شده بود علت آن پرسیده شد، او چنین پاسخ داد: من حسرت درخت افرا را خوردم، چرا که من در پاییز نمی توانم گل بدهم. پس از خودم نا امید شدم و آهی بلند کشیدم. همین که این فکر به ذهنم خطور کرد، شروع به خشک شدن کردم.

مرد در ادامه ی گردش خود در باغ متوجه گل بسیار زیبایی شد که در گوشه ای از باغ روییده بود.
علت شادابی اش را جویا شد. گل چنین پاسخ داد: ابتدا من هم شروع به خشک شدن کردم، چرا که هرگز عظمت درخت صنوبر را که در تمام طول سال سر سبزی خود را حفظ می کرد نداشتم، و از لطافت و خوش بویی گل سرخ نیز برخوردار نبودم، با خودم گفتم: اگر مرد تاجر که این قدر ثروتمند، قدرتمند و عاقل است و این باغ به این زیبایی را پرورش داده است می خواست چیزی دیگری جای من پرورش دهد، حتماً این کار را می کرد. بنابراین اگر او مرا پرورش داده است، حتماً می خواسته است که من وجود داشته باشم. پس از آن لحظه به بعد تصمیم گرفتم تا آنجا که می توانم زیباترین موجود باشم...



:: بازدید از این مطلب : 418
|
امتیاز مطلب : 44
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
تاریخ انتشار : دو شنبه 27 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : صادق

نشان لیاقت عشق

 

فرمانروایی که می‌کوشید تا مرزهای جنوبی کشورش را گسترش دهد ، با مقاومتهای سرداری محلی مواجه شد و مزاحمتهای سردار به حدی رسید که خشم فرمانروا را برانگیخت و بنابراین او تعداد زیادی سرباز را مامور دستگیری سردار کرد. عاقبت سردار و همسرش به اسارت نیروهای فرمانروا درآمدند و برای محاکمه و مجازات به پایتخت فرستاده شدند. فرمانروا با دیدن قیافه سردار جنگاور تحت تاثیر قرار گرفت و از او پرسید: ای سردار ، اگر من از گناهت بگذرم و آزادت کنم ، چه می‌کنی؟ سردار پاسخ داد: ای فرمانروا ، اگر از من بگذری به وطنم باز خواهم گشت و تا آخر عمر فرمانبردار تو خواهم بود. فرمانروا پرسید: و اگر از جان همسرت در گذرم ، آنگاه چه خواهی کرد؟ سردار گفت: آنوقت جانم را فدایت خواهم کرد! فرمانروا از پاسخی که شنید آنچنان تکان خورد که نه تنها سردار و همسرش را بخشید بلکه او را به عنوان استاندار سرزمین جنوبی انتخاب کرد. سردار هنگام بازگشت از همسرش پرسید: آیا دیدی سرای کاخ فرمانروا چقدر زیبا بود؟ دقت کردی صندلی فرمانروا از طلای ناب ساخته شده بود؟ همسر سردار گفت: راستش را بخواهی ، من به هیچ چیزی توجه نکردم. سردار با تعجب پرسید: پس حواست کجا بود؟ همسرش در حالی که به چشمان سردار نگاه می‌کرد به او گفت: تمام حواسم به تو بود. به چهره مردی نگاه می‌کردم که گفت حاضر است به خاطر من جانش را فدا کند ...



:: بازدید از این مطلب : 417
|
امتیاز مطلب : 39
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : دو شنبه 27 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : صادق

طب جایگزین یا طب خرافاتی ؟!

 
 


شنیده بودیم در محافلی که در مورد طب مدرن و طب سنتی بحث می کنند هیچگاه مدافعان منطقی طب سنتی، طب سنتی را جایگزین طب مدرن یا كلاسیك نمی دانند و عقیده دارند نقش تكمیل كننده پزشكی نوین را دارد. هرچند طب چینی، طب سوزنی، ماساژ درمانی، گیاه درمانی و ... نیز در زمره طب سنتی قرار دارند و گفته شده که امروز توصیه سازمان جهانی بهداشت بر استفاده توام از طب مدرن و سنتی برای كمك به بیماران است.

اما طب جایگزین یک چیز دیگر است! چیز دیگر از این جهت که با دیدن تصاویر زیر متوجه خواهید شد که این طب با رسوخ به برخی سنت ها و باورهای مردم تقریبا طب سنتی را نیز زیر سوال برده و با روش های بسیار غیر معمول در درمان، مانند خوردن ماهی زنده و قورباغه و ... در نزد عده ای از مردمان این کره خاکی، بیشتر به خرافات شباهت دارد تا طبی که برای بهبودی بیماران باشد! لطفا به تصاویر زیر و زیرنویس های آن توجه کنید :

 
 
 
 
 


 

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

 درمان آرتروز با گل در بیمارستان مسلولین یکی از شهرستانهای چین



گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

درمان "رینیت" که نوعی التهاب در حفره بینی است با زهر زنبور عسل

 

برای دیدن ادامه عکسا به ادامه مطلب برین

عکس های خیره کننده و روش های درمانی جالبی در انتظار شماست

حتما ببـــــــــــیـــــــــنـــیــــــــــــد!!!


 



:: بازدید از این مطلب : 470
|
امتیاز مطلب : 44
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
تاریخ انتشار : دو شنبه 27 دی 1389 | نظرات ()