مزدی دز حال تمیز کردن اتوموبیل تازه خود بود، که متوجه شد پسر ۸ ساله اش روی اتومبیل خط می اندازد مرد با عصبانیت چندین مرتبه ضربات محکمی بر دستان کودک زد بدون اینکه متوجه آجری که دردست او بود بشود،در بیمارستان کودک انگشتانش را از دست داد.
کودک پرسید: پدر! انگشتان من کی دوباره رشد میکند؟!
مرد نمیتوانست سخنی بگوید،بسمت ماشین بازگشت و شروع کرد به لگد مال کردن ماشین و چشمش به خراشیدگی که کودک کرده بود افتاد که نوشته بود:
دوستت دارم پدر!!
:: موضوعات مرتبط:
دل نوشته هام ,
,
:: بازدید از این مطلب : 358
|
امتیاز مطلب : 64
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16