نوشته شده توسط : صادق

فقط اينقدر تا عيد مونده

  

عضویت در گروه اینترنتی منصور قیامت


 

پيشاپيش عيدتون مبارك

 

يك سري عكس گذاشتم تو ادامه مطلب اميدوارم جالب باشه

دارم مطلب هام رو تايپ ميكنم به زودي ميزارم تو بلاگ

 


 

يك چيز جالب به اين پايين دقت كنيد


 

 

 

 

رییس مرکز توسعه فناوری و اطلاعات دیجیتال وزارت ارشاد گفت: یکی از نکته هایی که باید به آن اشاره کنم صفحه فیلترینگ است؛ صفحه‌ای که کاربران در صورت فیلتر بودن سایت مورد نظرشان، با آن روبه رو می‌شوند. در این صفحه نزدیک به 2هزار سایت با سلسله مراتب و در زمینه‌های گوناگون به کاربران معرفی شده است. این صفحه روزانه قریب به 3 میلیون نفر بازدید کننده دارد

 

 


 

 

 

منبع: خبرآنلاین

 

 

 

 

واقعا مسئولین فرهنگی کشور را چه شده است که این مسئله را بعنوان یک دستاورد معرفی میکنند. معنی مخالف این سخن این است که روزانه سه میلیون نفر تمایل دارند از سایتهای فیلتر شده استفاده کنند. این امر نمیتواند بازگوکننده خیلی از حقایق باشد؟

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: خنده دار , مطالب از طرف دوستان , عکس های جالب , ,
:: بازدید از این مطلب : 1066
|
امتیاز مطلب : 182
|
تعداد امتیازدهندگان : 49
|
مجموع امتیاز : 49
تاریخ انتشار : یک شنبه 22 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : صادق

 

 

 

چقدر خنده داره 

چقدر خنده داره

که صد هزارتومان کمک در راه خدا مبلغ بسیار هنگفتیه اما وقتی که با همون مقدار پول به خرید می‌ریم کم به چشم میاد!

 چقدر خنده داره

که یک ساعت عبادت در مسجد طولانی به نظر میاد اما یک ساعت فیلم دیدن به سرعت می‌گذره!

 چقدر خنده داره

که وقتی می‌خوایم عبادت و دعا کنیم هر چی فکر می‌کنیم چیزی به فکرمون نمیاد تا بگیم اما وقتی که می‌خوایم با دوستمون حرف بزنیم هیچ مشکلی نداریم!

 چقدر خنده داره

که وقتی مسابقه ورزشی تیم محبوبمون به وقت اضافی می‌کشه لذت می‌بریم و از هیجان تو پوست خودمون نمی‌گنجیم اما وقتی مراسم دعا و نیایش طولانی‌تر از حدش می‌شه شکایت می‌کنیم و آزرده خاطر می‌شیم! 

چقدر خنده داره

که خوندن یک صفحه و یا بخشی از قرآن سخته اما خوندن صد سطر از پرفروشترین کتاب رمان دنیا آسونه! 

چقدر خنده داره

که سعی می‌کنیم ردیف جلو صندلی‌های یک کنسرت یا مسابقه رو رزرو کنیم اما به آخرین صف نماز جماعت یک مسجد تمایل داریم! 

چقدر خنده داره

که برای عبادت و کارهای مذهبی هیچ وقت زمان کافی در برنامه روزمره خود پیدا نمی‌کنیم اما بقیه برنامه‌ها رو سعی می‌کنیم تا آخرین لحظه هم که شده انجام بدیم!

 چقدر خنده داره

که شایعات روزنامه ها رو به راحتی باور می‌کنیم اما سخنان قران رو به سختی باور می‌کنیم!

 چقدر خنده داره

که همه مردم می‌خوان بدون اینکه به چیزی اعتقاد پیدا کنند و یا کاری در راه خدا انجام بدند به بهشت برن!

چقدر خنده داره 

که وقتی جوکی رو از طریق پیام کوتاه و یا ایمیل به دیگران ارسال می‌کنیم به سرعت آتشی که در جنگلی انداخته بشه همه جا رو فرا می‌گیره اما وقتی سخن و پیام الهی رو می‌شنویم دو برابر در مورد گفتن یا نگفتن اون فکر می‌کنیم!

خنده داره 

اینطور نیست؟

 

دارید می‌خندید؟ 

دارید فکر می‌کنید؟ 

این حرفا رو به گوش بقیه هم برسونید و از خداوند سپاسگزار باشید که او خدای دوست داشتنی ست.

 

 

آیا این خنده دار نیست که وقتی می‌خواهید این حرفا را به بقیه بزنید خیلی‌ها را از لیست خود پاک می‌کنید؟ به خاطر اینکه مطمئنید که اونا به هیچ چیز اعتقاد ندارند.

این اشتباه بزرگیه اگه فکر کنید دیگران اعتقادشون از ما ضعیف تره

 

ادامه مطلب رو هم بخونید جالبه

یک سری عکس خنده داره

 

 

که یک ساعت خلوت با خدا دیر و طاقت فرساست. ولی 90 دقیقه بازی یک تیم فوتبال مثل باد می‌گذره!

..:: وقت اضافی برای خدا ::..



:: موضوعات مرتبط: مطالب دیگر , خنده دار , متفرقه , مطالب از طرف دوستان , عکس های جالب , ,
:: بازدید از این مطلب : 838
|
امتیاز مطلب : 117
|
تعداد امتیازدهندگان : 32
|
مجموع امتیاز : 32
تاریخ انتشار : شنبه 5 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : صادق

..:: پیرمرد و دخترک ::..

 

فاصله دختر تا پیر مرد یک نفر بود ؛ روی نیمکتی چوبی ؛ روبه روی یک آب نمای سنگی .

پیرمرد از دختر پرسید :

 - غمگینی؟

 - نه .

 - مطمئنی ؟

 - نه .

 - چرا گریه می کنی ؟

 - دوستام منو دوست ندارن .

 - چرا ؟

 - چون قشنگ نیستم !

 - قبلا اینو به تو گفتن ؟

 - نه .

 - ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم !

 - راست می گی ؟

 - از ته قلبم آره...

 دخترک بلند شد پیرمرد را بوسید و به طرف دوستاش دوید ؛ شاد شاد...

 چند دقیقه بعد پیرمرد اشکهایش را پاک کرد ؛ کیفش را باز کرد ؛ عصای

سفیدش را بیرون آورد و رفت!!!

 

امتیاز یادتون نره

نظر یادتون نره!!!!



:: موضوعات مرتبط: متفرقه , مطالب از طرف دوستان , ,
:: برچسب‌ها: داستان کوتاه ,
:: بازدید از این مطلب : 447
|
امتیاز مطلب : 90
|
تعداد امتیازدهندگان : 23
|
مجموع امتیاز : 23
تاریخ انتشار : جمعه 27 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : صادق

 

 

انواع عشق

 

 

 

عضویت در گروه اینترنتی منصور قیامت

 

 

 

 

 


 


 


 


 

 

 

این الان سمت راست داره میره یا چپ؟

 

 

عضویت در گروه اینترنتی منصور قیامت

 

 

 


 


 


 


 


 

 

نمایی بسیار زیبا از کره زمین

 

 

 

عضویت در گروه اینترنتی منصور قیامت

 

 

 


 


 


 


 

 

خفت گیری

 

 

 

عضویت در گروه اینترنتی منصور قیامت

 

 

 


 

امتیاز یادتون نره

نظر یادتون نره!!!!

 



:: موضوعات مرتبط: متفرقه , مطالب از طرف دوستان , ,
:: برچسب‌ها: ار طرف دوستان ,
:: بازدید از این مطلب : 491
|
امتیاز مطلب : 93
|
تعداد امتیازدهندگان : 27
|
مجموع امتیاز : 27
تاریخ انتشار : سه شنبه 26 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : صادق

به نظر شما شوخی بود یا جدی؟

 

 

 

شنبه صبح زود از خواب بیدار شدم، آروم لباس پوشیدم و طوری که زنم از خواب بیدار
نشه، جعبه ناهارم رو برداشتم، سگم رو صدا کردم و آروم رفتم توی گاراژ خونه،
قایق‌ام رو بستم به پشت ماشینم و از خونه به قصد ماهیگیری رفتم بیرون
در همین حین متوجه شدم که بیرون باد شدیدی میاد، بارونیه و رادیو رو هم که روشن
کردم متوجه شدم تمام روز وضعیت هوا به همون بدی باقی خواهد موند
تصمیمم عوض شد. دوباره آروم برگشتم خونه، ماشین رو تو گاراژ پارک کردم، لباسم
رو درآوردم و یواش رفتم تو رختخواب کنار زنم که هنوز خواب بود
اون رو از پشت بغل کردم و آهسته تو گوشش گفتم: “هوا بیرون خیلی بده …..” که
همسر عزیزم جواب داد: آره، ولی باورت میشه که این شوهر احمق من تو همچین هوائی
رفته ماهیگیری؟


 
من هنوز که هنوزه نمی‌دونم همسرم اون روز شوخی می‌کرد یا نه، ولی من دیگه هیچوقت نرفتم ماهیگیری


 

 

****************************

 

قصه‌ی زندگی من ... پی ام‌هایی که آفلاین می‌شوند و اس‌ ام اس‌هایی که بی‌جوابند و تماسهایی که برقرار نمی شود

 

 

************************

 

 

هنگام خرید بیش از 10 عدد نان سنگک به هشدار های پلیس توجه فرمایید
در ساعت های خلوت نان سنگک به تعداد زیاد نخرید
نان سنکگ را در صورت خرید تعداد زیاد به درون کیسه پلاستیک سیاه قرار دهید و با دربستی مطمئن خود را به منزل برسانید
نان رو در دستی که به سمت دیوار است بگیرید

 

 

***************************

 

 

 

نميدونم چرا پسر بچه رو كه پوشك ميكنن همه دخترا ميريزن سرش! اما موقع عوض كردن دختر بچه، باباشم بيرون ميكنن!

 

 

 

***************************

 

 

اعلام قیمت جدید قبر در بهشت زهرا - دوتا بخر 3 تا ببر

 

 

مدیرکل روابط عمومی سازمان بهشت زهرا با اعلام اینکه قیمت پیش خرید قبرهای سه طبقه سه میلیون تومان است گفت: قیمت قبرهای سه طبقه برای طبقه زیرین رایگان و برای طبقات دوم و سوم 350 هزار تومان و در مجموع 700 هزار تومان است. اسماعیل دانش پژوه گفت: قبرهای خریداری شده سند دارد و تنها به فرد خریدار یا بستگان درجه اول او واگذار می شود

 

 

**************************

 

کارشناس هواشناسی اخبار: ...که در صورت بارش باران، فردا هوایی بارانی خواهیم داشت!

 

 

***************************

 

 

از سال دیگه دانشجوهای مصری باید 2 واحد انقلابم پاس کنن... :))

 

 

**************************

 

  

 

 

 

 

امتیاز یادتون نره

نظر یادتون نره!!!!

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: متفرقه , مطالب از طرف دوستان , ,
:: برچسب‌ها: از دوستان ,
:: بازدید از این مطلب : 715
|
امتیاز مطلب : 80
|
تعداد امتیازدهندگان : 24
|
مجموع امتیاز : 24
تاریخ انتشار : سه شنبه 26 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : صادق

فقط براي اعضا



:: موضوعات مرتبط: مطالب از طرف دوستان , ,
:: بازدید از این مطلب : 489
|
امتیاز مطلب : 62
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18
تاریخ انتشار : پنج شنبه 21 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : صادق

يك روز روستایی فقیری که از تنگدستی و سختی معیشت جانش به لب رسیده بود، نزد آخوند ده رفت و گفت: آملا، فشار زندگی آنقدر مرا در تنگنا قرار داده که به فکر خودکشی افتاده ام. از روی زن و بچه هایم خجالت می کشم، زیرا حتی قادر به تامین نان خالی برای آنان نیستم. با زن، شش فرزند قد و نیم قد، مادر و خواهرم در یک اتاق کوچک مخروبه زندگی می كنیم، که با هر نم باران آب به داخل آن چکه می کند. این اتاق آنقدر کوچک است که شب وقتی چسبیده به هم در آن می خوابیم، پای یکی دو نفرمان از درگاه بیرون می ماند. دیگر ادامه این وضع برایم قابل تحمل نیست… پیش تو، که مقرب درگاه خدا هستی، آمده ام تا نزد او شفاعت کنی که گشایشی در وضع من و خانواده ام حاصل شود.
آخوند پرسید: از مال دنیا چه داری؟
روستایی گفت: همه دار و ندارم یک گاو، یک خر، دو بز، سه گوسفند، چهار مرغ و یک خروس است.
آخوند گفت: من به یک شرط به تو کمک می کنم و آن این است که قول بدهی هرچه گفتم انجام بدهی. روستایی که چاره ای نداشت، ناگزیر شرط را پذیرفت و قول داد.
آخوند گفت: امشب وقتی خواستید بخوابید باید گاو را هم به داخل اتاق ببری. روستایی برآشفت که: آملا، من به تو گفتم که اتاق آنقدر کوچک است که حتی من و خانواده ام نیز در آن جا نمی گیریم. تو چگونه می خواهی که گاو را هم به اتاق ببرم؟!
آخوند گفت: فراموش نکن که قول داده ای هر چه گفتم انجام دهی وگرنه نباید از من انتظار کمک داشته باشی.
صبح روز بعد، روستایی پریشان و نزار نزد آخوند رفت و گفت: دیشب هیچ یک از ما نتوانستیم بخوابیم. سر و صدا و لگداندازی گاو خواب را به چشم همه ما حرام کرد.
آخوند یکبار دیگر قول روستایی را به او یادآوری کرد و گفت: امشب علاوه بر گاو، باید خر را نیز به داخل اتاق ببری.
چند روز به این ترتیب گذشت و هر بار که روستایی برای شکایت از وضع خود نزد آخوند می رفت، او دستور می داد که یکی دیگر از حیوانات را نیز به داخل اتاق ببرد تا این که همه حیوانات هم خانه روستایی و خانواده اش شدند! روز آخر روستایی با چشمانی گود افتاده، سراپای زخمی و لباس پاره نزد آخوند رفت و گفت که واقعا ادامه این وضع برایش امکان پذیر نیست!
آخوند دستی به ریش خود کشید و گفت: دوره سختی ها به پایان رسیده و به زودی گشایشی که می خواستی حاصل خواهد شد. پس از آن به روستایی گفت که شب گاو را از اتاق بیرون بگذارد!
ماجرا در جهت معکوس تکرار شد و هر روز که روستایی نزد آخوند می رفت، این یک به او می گفت که یکی دیگر از حیوانات را از اتاق خارج کند تا این که آخرین حیوان، خروس نیز بیرون گذاشته شد.
روز بعد وقتی روستایی نزد آخوند رفت، آخوند از وضع او سئوال کرد و روستایی گفت: خدا عمرت را دراز کند آملا، پس از مدتها، دیشب خواب راحتی کردیم. به راستی نمی دانم به چه زبانی از تو تشکر کنم. آه که چه راحت شدیم.

    




:: موضوعات مرتبط: متفرقه , مطالب از طرف دوستان , ,
:: بازدید از این مطلب : 487
|
امتیاز مطلب : 77
|
تعداد امتیازدهندگان : 22
|
مجموع امتیاز : 22
تاریخ انتشار : پنج شنبه 21 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : صادق
 

خاطره‌اي عجيب اما واقعي
از حسين رضا زاده

رضا رشيد پور مجري توانمند صدا و سيماي کشورمان در ادامه يکي از يادداشت‌هاي خود با عنوان "عجيب اما واقعي" که در وبلاگشخصي‌اش (فقط چند خط) منتشر کرده است به نقل خاطره‌اي خواندني از حسين رضا زاده از زبان هادي ساعي پرداخته که خواندن آنخالي از لطف نيست.

 
 
 

بر اساس اين گزارش رشيد پور در اين مطلب چنين نقل کرده است:

 
 

حسين رضازاده از المپيک بر گشته بود. هر کسي مي‌خواست خودي نشان بدهد و از او تقدير کند. کارخانه‌ها و شرکت‌ها از هم سبقت مي‌گرفتند. سايپا تصميم گرفته بود يک ماکسيما به رضا زاده بدهد. مراسمي برگزار کردند. من هم دعوت بودم. گروه موزيک ارتشسرود ملي زد و قرآن تلاوت شد و مدير عامل وقت سايپا (مهندس قلعه باني) روي صحنه رفت و کلي از سجاياي اخلاقي جهان پهلوان حسين رضا زاده تعريف کرد. مجري برنامه از حاضران خواست که چند دقيقه به محوطه باز تالار بروند تا کليد خودرو در حضور عکاسان و خبرنگاران به رضازاده هديه شود. حالا جمعيتي نزديک به هزار نفر کنار ماکسيما ايستاده‌ايم تا قلعه باني کليد را به رضازاده بدهد. فلاش مکرر دوربين‌ها اين صحنه را ثبت مي‌کنند.

 

حسين کليد را گرفت و سوار ماشين شد. چند دور مقابل دوربين‌ها چرخيد و از درب محوطه بيرون رفت. گفتند لابد رفت تا ماشين را امتحان کند و الان بر مي‌گردد. هزار مهمان و خبرنگار و مديران سايپا نزديک به يک ساعت چشمشان به در خشک شد ولي جهان پهلوان بر نگشت!

 

کمي نگران شدم و به موبايلش زنگ زدم. بلافاصله گوشي را بر داشت. پرسيدم که حسين کجا رفتي آخه؟ اين‌ها همه منتظرند. با خونسردي کامل گفت: "من الان تو راه اردبيلم ... ازشون تشکر کن .... بگو ماشين خوبيه ..... دستشون درد نکنه" هم به شدت تعجبکرده بودم و هم از ته دلم مي‌خنديدم!



:: موضوعات مرتبط: خنده دار , متفرقه , مطالب از طرف دوستان , ,
:: بازدید از این مطلب : 539
|
امتیاز مطلب : 90
|
تعداد امتیازدهندگان : 23
|
مجموع امتیاز : 23
تاریخ انتشار : پنج شنبه 21 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : صادق

وزير کار : مشکل ما نقدينگي و نبود کار نيست، بيکاران مهارت ندارند. (جراید)

وزير مسکن : مشکل گران بودن خانه نيست، مردم پول ندارند!

وزير راه و ترابري : سقوط هواپيماها به دليل نقص فني نيست، خلبانان چشمهايشان ضعيف است !!!

وزير راه و ترابري : آمار بالاي تصادفات جاده اي در نتيجه عدم استاندارد بودن جاده ها و ماشينها نيست، رانندگان رانندگي بلد نيستند !!

وزير رفاه : تعداد افراد زير خط فقر بالا نيست، مردم حقوقهايشان پايين است!

فدراسيون فوتبال : تيم ملي فوتبال ضعيف نيست، تيمهاي ديگر فوتبال در آسيا قوي هستند!!

وزير بهداشت : سوسيس ها و کالباس ها مشکل بهداشتي ندارند، افرادي که ساندويچ مي خورند خيلي سوسول هستند!!


وزير بهداشت : آنفلوانزاي نوع
A آنقدرها هم خطرناک نيست، بنيه مردم خيلي ضعيف است



:: موضوعات مرتبط: خنده دار , مطالب از طرف دوستان , ,
:: بازدید از این مطلب : 545
|
امتیاز مطلب : 81
|
تعداد امتیازدهندگان : 22
|
مجموع امتیاز : 22
تاریخ انتشار : پنج شنبه 21 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : صادق

 

فخرفروشی به سبکِ جهانِ سوم

 

 

خیابانی بعد از باخت مقابل کره : حالا در تعداد بُرد با کره برابر شدیم. هیچ چیز از ارزشهای تیم ملی ما کم نشد با این باخت

 


آره تازه یه چیزی هم اضافه شد. بيان اين جملات توسط خياباني با ريختن كلريد آمونيوم (نشادُر) در ما تحت ِ شنونده برابري مي كرد

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

آخرین سوتی جواد خیابانی

 

خیابانی: عادت تیم ما این بوده که یک نیمه به حریف بده

 

 بابا یکی اینو جمعش کنه

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

کفاشیان در مصاحبه با سایت گل: شما واقعا توقع داشتین از کره ببریم؟

 

اینم از رئیس فدراسیون. گونی سیب زمینی موثرتر از اینه

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

میری زن بگیری میگن خونه داری؟ میری مسکن مهر ثبت‌نام کنی میگن زن داری؟

 

حالا اینو گوش کن

 

 

میری دنبال شغل میگن متاهلی ؟ میری متاهل شی میگن شغلت چیه ؟

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

ماشینمون رو دزد ‌برده، سرگرد آگاهی آدرس چندتا از پاتوق‌های دزدها رو بهمون داده، می‌گه برین ببینین سرنخی از ماشینتون اینجا‌ها پیدا می‌کنین یا نه! اگه سرنخی پیدا کردین به ما خبر بدین!!!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

امروز صبح رفتم نون تافتون بگیرم، دیدم شاگرد نونوایی برای صبحونه خودشون رفته نون لواش گرفته!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

آخرش نفهمیدیم توی سالن‌های سینما، کدوم دسته صندلی مال صندلی ما هست کدوم مال صندلی بغلی!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 



:: موضوعات مرتبط: مطالب از طرف دوستان , ,
:: بازدید از این مطلب : 363
|
امتیاز مطلب : 58
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
تاریخ انتشار : شنبه 16 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : صادق

سلامي دوباره اينا امروز به دستم رسيد

حيفم اومد برم و اينا رو نزارم

حتما ببينيد...

 

 

لعنت به تو ای فقر

 


 

 

شاید این غذای یک هفته شان بود

 


 

 

عضویت در گروه اینترنتی منصور قیامت

 


 


 


 


 

 

 

عضویت در گروه اینترنتی منصور قیامت

 

 

 


 


 

 

تصاویری واقعی از مرگ سگ و عکس العمل سگ دیگر 

 

 

 

در تصاویر فوق ناراحتی یک سگ نسبت به هم نوع خود موقع زیر گرفتن توسط ماشین نشان داده شده . واقعا جای تاسف داره که سگ با این زبان بی زبانی نسبت به مرگ هم نوع خود ناراحت میشه ولی ما ایرانی ها.....

 


 

 

عضویت در گروه اینترنتی منصور قیامت

 

 

عضویت در گروه اینترنتی منصور قیامت

 

 

عضویت در گروه اینترنتی منصور قیامت

 

 

 

 

حالا حیوون رو دیدید. مهرورزی انسان رو هم در عکس پایین ببینید 

 


 


 

 

 

زهره ترک کردن کودک بیچاره برای گریاندن مردم

 


 

 

عکس کودک آزاری بهت آور در نمایش تعزیه

 


 

 

عضویت در گروه اینترنتی منصور قیامت

 

 

 


 

 

 لحظه تلخ شکست

 


 

 

عضویت در گروه اینترنتی منصور قیامت

 

 



:: موضوعات مرتبط: متفرقه , مطالب از طرف دوستان , ,
:: بازدید از این مطلب : 376
|
امتیاز مطلب : 47
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
تاریخ انتشار : سه شنبه 4 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : صادق

پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید. عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند.پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: "باید ازشما عکسبرداری بشود تا جائی از بدنت آسیب و شکستگی ندیده باشد.پیرمرد غمگین شد، گفت عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست.پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند.زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم. نمی خواهم دیر شود!پرستاری به او گفت: خودمان به او خبر می دهیم. پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد! حتی مرا هم نمی شناسد!پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟پیرمرد با صدایی گرفته، به آرامی گفت:اما من که می دانم او چه کسی است..!

 

 

 

 

 

صبح روزی ، پشت در می آید و من نیستم

 

قصه دنیا به سر می آید و من نیستم

 

یک نفر دلواپسم این پا و آن پا می کند

کاری از من بلکه بر می آید ومن نیستم

 

خواب و بیداری  خدایا بازهم سر می رسد

نامه هایم از سفر می آید و من نیستم

 

هرچه می رفتم به نبش کوچه او دیگر نبود

روزی آخر یک نفر می آید و من نیستم

 

در خیابان در اتاقم روی کاغذ پشت میز

شعر تازه آنقدر می آید و من نیستم

 

بعد ها اطراف جای شب نشینی های من

بوی عشق تازه تر می آید ومن نیستم

 

بعد ها وقتی که تنها خاطراتم مانده است
عشق روزی رهگذر می آید ومن نیستم

 



:: موضوعات مرتبط: متفرقه , مطالب از طرف دوستان , ,
:: بازدید از این مطلب : 373
|
امتیاز مطلب : 80
|
تعداد امتیازدهندگان : 21
|
مجموع امتیاز : 21
تاریخ انتشار : یک شنبه 4 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : صادق

مردی داشت در خيابان حركت مي كرد كه ناگهان صدايي از پشت گفت:

اگر يك قدم ديگه جلو بروي كشته مي شوي

مرد ايستاد و در همان لجظه آجري از بالا افتاد جلوي پایش. مرد نفس راحتي كشيد و با تعجب دوروبرش را  نگاه كرد اما كسي را نديد. بهر حال نجات پيدا كرده بود . به راهش ادامه داد .به محض اينكه مي خواست از خيابان رد بشود باز همان صدا گفت : 

بايست!!

مرد ايستاد و در همان لحظه ماشيني با سرعتی عجيب از کنارش رد شد. بازهم نجات پيدا كرده بود .

مرد پرسيد تو كي هستي  و صدا جواب داد : من فرشته نگهبان تو هستم . 

 

مرد فكري كرد و گفت :

  اون موقعي كه من داشتم

ازدواج مي كردم

کدام گوری بودي ؟

 

امتیاز یادتون نره

نظر یادتون نره!!!!



:: موضوعات مرتبط: مطالب دیگر , متفرقه , مطالب از طرف دوستان , ,
:: بازدید از این مطلب : 368
|
امتیاز مطلب : 81
|
تعداد امتیازدهندگان : 21
|
مجموع امتیاز : 21
تاریخ انتشار : یک شنبه 4 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : صادق

دارا جهان ندارد، سارا زبان ندارد ، بابا ستاره ای در هفتآسمان ندارد

کارون ز چشمه خشکید، البرز لب فرو بست ، حتی دل دماوند ، آتشفشان ندارد

دیو سیاه دربند، آسان رهید و بگریخت ، رستم در این هیاهو،گرز گران ندارد

روز وداع خورشید، زاینده رود خشکید ، زیرا دل سپاهان ، نقشجهان ندارد

بر نام پارس دریا ، نامی دگر نهادند ، گویی که آرش ما ، تیر وکمان ندارد

دریای مازنی ها، بر کام دیگران شد !! نادر ز خاک برخیز،میهن جوان ندارد

دارا !! کجای کاری ، دزدان سرزمینت بر بیستون نویسند ، داراجهان ندارد

آییم به دادخواهی ، فریادمان بلند است اما چه سود ، اینجانوشیروان ندارد

سرخ و سپید و سبز است این بیرق کیانی اما صد آه و افسوس،شیر ژیان ندارد

کوآن حکیم توسی، شهنامه ای سراید ، شاید که شاعر ما دیگر بیان ندارد

هرگز نخواب کوروش، ای مهرآریایی بی نام تو، وطن نیز نامو نشان ندار

استاد سیمین بهبهانی
 
 

امتیاز یادتون نره

نظر یادتون نره!!!!



:: موضوعات مرتبط: متفرقه , مطالب از طرف دوستان , ,
:: برچسب‌ها: سیمین بهبهانی ,
:: بازدید از این مطلب : 386
|
امتیاز مطلب : 75
|
تعداد امتیازدهندگان : 20
|
مجموع امتیاز : 20
تاریخ انتشار : یک شنبه 4 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : صادق

www.RangarangGroup.com | گروه اینترنتی رنگارنگ

مرد بيکاري براي سِمَتِ آبدارچي در مايکروسافت تقاضا داد. رئيس هيئت مديره مصاحبه اش کرد و تميز کردن زمين رو -به عنوان نمونه کار- ديد و گفت: «شما استخدام شدين، آدرس ايميلتون رو بدين تا فرمهاي مربوطه رو واستون بفرستم تا پر کنين و همينطور تاريخي که بايد کار رو شروع کنين..»
مرد جواب داد: «اما من کامپيوتر ندارم، ايميل هم ندارم!»
رئيس هيئت مديره گفت: «متأسفم. اگه ايميل ندارين، يعني شما وجود خارجي ندارين. و کسي که وجود خارجي نداره، شغل هم نميتونه داشته باشه.»

 


مرد در کمال نوميدي اونجا رو ترک کرد.. نميدونست با تنها 10 دلاري که در جيبش داشت چه کار کنه. تصميم گرفت به سوپرمارکتي بره و يک صندوق 10کيلويي گوجه فرنگي بخره. بعد خونه به خونه گشت و گوجه فرنگيها رو فروخت.
در کمتر از دو ساعت، تونست سرمايه اش رو دو برابر کنه.. اين عمل رو سه بار تکرار کرد و با 60 دلار به خونه برگشت. مرد فهميد ميتونه به اين طريق زندگيش رو بگذرونه، و شروع کرد به اين که هر روز زودتر بره و ديرتر برگرده خونه. در نتيجه پولش هر روز دو يا سه برابر ميشد. به زودي يه گاري خريد، بعد يه کاميون، و به زودي ناوگان خودش رو در خط ترانزيت (پخش محصولات) داشت ...


پنج سال بعد، اون مرد ديگه يکي از بزرگترين خرده فروشان امريکاست. شروع کرد تا براي آينده ي خانواده اش برنامه ریزي کنه، و تصميم گرفت بيمه ي عمر بگيره. به يه نمايندگي بيمه زنگ زد و سرويسي رو انتخاب کرد. وقتي صحبتشون به نتيجه رسيد، نماينده بيمه از آدرس ايميل مرد پرسيد. مرد جواب داد:
«من ايميل ندارم.»


نماينده بيمه با کنجکاوي پرسيد: «شما ايميل ندارين، ولي با اين حال تونستين يک امپراتوري در شغل خودتون به وجود بيارين. ميتونين فکر کنين به کجاها ميرسيدين اگه يه ايميل هم داشتين؟» مرد براي مدتي فکر کرد و گفت:


آره! احتمالاً ميشدم يه آبدارچي در شرکت مايکروسافت


 



:: موضوعات مرتبط: متفرقه , مطالب از طرف دوستان , ,
:: برچسب‌ها: آموزنده ,
:: بازدید از این مطلب : 368
|
امتیاز مطلب : 79
|
تعداد امتیازدهندگان : 21
|
مجموع امتیاز : 21
تاریخ انتشار : یک شنبه 3 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط :

این شعر سروده ی خودم و بر اساس یه داستان واقعیه...:
"صدای سرخ شقایق...پیچیده باز توی کوچه...
صدفای تنگ ماهی...باز لواشک...باز کلوچه...
صدای صمیمی تو...نفسای باد پاییز...
صدای گریه ی ابرا...بارون نم نم و ریز ریز...
من و تنهایی و این غم...دل من باز تو رو میخواد...
آسمون بغضش گرفته...هی میگه:ای داد بی داد...
ساکت و خسته و محزون...توی این اتاق نشستم...
نمیدونم که چی میخوام...ولی باز درا رو بستم...
من و اشکای اقاقی...من و گریه های بارون...
من و بغض یه ستاره...من و یه دل پر از خون...
تیغو مینشونم رو رگهام...خون سرخم چه قشنگه...
دل من خونـــــــه ولی خب...با همه سرخی...یه رنگه...
سایه ی سنگین مرگه...که رو شونه هام نشسته...
انگاری یه دست سنگین...راه برگشتمو بسته...
من و یه جهان تنها...من یه آرزوی دور...
نسترن...یاس و شقایق...یه بغل گل...روی یه گور...
هیچکسی چیزی نمیگه...همه ساکتند و تنها...
بعضی ها با گریه هاشون...می شینن باز توی غمها...
هیچ کسی چیزی نمی گه...بعضیا می گن که مرده...
بعضیا می گن نمرده...با خودش خاطره برده...
طفلکی...حیوونی...نازی...چقدر آروم خوابیده...
بیچاره تو کل عمرش...یه روزم خوبی ندیده...
یه جوونه...توی یه گور...خوابیده خسته و غمگین...
چشاشو گذاشته رو هم...نمیگه:چرا میخندین؟
اون پایین...اون تک و تنهاست...با کسی کاری نداره...
گاهی وقتا هم یه بچه،روی قبرش گل میذاره...
قبرو با گلاب میشورن...تا تمیز باشه همیشه...
کاشکی آدم تا تو دنیاست...یه عزیز باشه همیشه...

 

مطلب ارسالی از دوست خوبم بابک



:: موضوعات مرتبط: مطالب از طرف دوستان , ,
:: بازدید از این مطلب : 328
|
امتیاز مطلب : 52
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
تاریخ انتشار : چهار شنبه 30 دی 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد