نوشته شده توسط : صادق

به نظر شما شوخی بود یا جدی؟

 

 

 

شنبه صبح زود از خواب بیدار شدم، آروم لباس پوشیدم و طوری که زنم از خواب بیدار
نشه، جعبه ناهارم رو برداشتم، سگم رو صدا کردم و آروم رفتم توی گاراژ خونه،
قایق‌ام رو بستم به پشت ماشینم و از خونه به قصد ماهیگیری رفتم بیرون
در همین حین متوجه شدم که بیرون باد شدیدی میاد، بارونیه و رادیو رو هم که روشن
کردم متوجه شدم تمام روز وضعیت هوا به همون بدی باقی خواهد موند
تصمیمم عوض شد. دوباره آروم برگشتم خونه، ماشین رو تو گاراژ پارک کردم، لباسم
رو درآوردم و یواش رفتم تو رختخواب کنار زنم که هنوز خواب بود
اون رو از پشت بغل کردم و آهسته تو گوشش گفتم: “هوا بیرون خیلی بده …..” که
همسر عزیزم جواب داد: آره، ولی باورت میشه که این شوهر احمق من تو همچین هوائی
رفته ماهیگیری؟


 
من هنوز که هنوزه نمی‌دونم همسرم اون روز شوخی می‌کرد یا نه، ولی من دیگه هیچوقت نرفتم ماهیگیری


 

 

****************************

 

قصه‌ی زندگی من ... پی ام‌هایی که آفلاین می‌شوند و اس‌ ام اس‌هایی که بی‌جوابند و تماسهایی که برقرار نمی شود

 

 

************************

 

 

هنگام خرید بیش از 10 عدد نان سنگک به هشدار های پلیس توجه فرمایید
در ساعت های خلوت نان سنگک به تعداد زیاد نخرید
نان سنکگ را در صورت خرید تعداد زیاد به درون کیسه پلاستیک سیاه قرار دهید و با دربستی مطمئن خود را به منزل برسانید
نان رو در دستی که به سمت دیوار است بگیرید

 

 

***************************

 

 

 

نميدونم چرا پسر بچه رو كه پوشك ميكنن همه دخترا ميريزن سرش! اما موقع عوض كردن دختر بچه، باباشم بيرون ميكنن!

 

 

 

***************************

 

 

اعلام قیمت جدید قبر در بهشت زهرا - دوتا بخر 3 تا ببر

 

 

مدیرکل روابط عمومی سازمان بهشت زهرا با اعلام اینکه قیمت پیش خرید قبرهای سه طبقه سه میلیون تومان است گفت: قیمت قبرهای سه طبقه برای طبقه زیرین رایگان و برای طبقات دوم و سوم 350 هزار تومان و در مجموع 700 هزار تومان است. اسماعیل دانش پژوه گفت: قبرهای خریداری شده سند دارد و تنها به فرد خریدار یا بستگان درجه اول او واگذار می شود

 

 

**************************

 

کارشناس هواشناسی اخبار: ...که در صورت بارش باران، فردا هوایی بارانی خواهیم داشت!

 

 

***************************

 

 

از سال دیگه دانشجوهای مصری باید 2 واحد انقلابم پاس کنن... :))

 

 

**************************

 

  

 

 

 

 

امتیاز یادتون نره

نظر یادتون نره!!!!

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: متفرقه , مطالب از طرف دوستان , ,
:: برچسب‌ها: از دوستان ,
:: بازدید از این مطلب : 715
|
امتیاز مطلب : 80
|
تعداد امتیازدهندگان : 24
|
مجموع امتیاز : 24
تاریخ انتشار : سه شنبه 26 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : صادق

ادامه عكس ها در ادامه مطلب

حتما ببينيد

امتیاز یادتون نره

نظر یادتون نره!!!!



:: موضوعات مرتبط: خنده دار , عکس های جالب , ,
:: بازدید از این مطلب : 846
|
امتیاز مطلب : 119
|
تعداد امتیازدهندگان : 30
|
مجموع امتیاز : 30
تاریخ انتشار : سه شنبه 26 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : صادق

مثل من اين است چو مرغابي در تور شكارچي جامانده ام. نه كسي هست مرا آزاد سازد و نه كسي كه مرا به اسارت ببرد.

مثل من چو گياهي است كه وقتي خورشيد طلوع كند، ابري نگذارد نور آفتاب به آن برسد.

 

مثل من چو آدمي است كه در گوشه اي از خاطراتش گم شده.

 

مثل من چو سنگي است كه از شدت رنج تكه تكه مي شود.

 

مثل من چو پرنده اي است بي بال و بي آشيانه كه هراسان اين سو و آن سو مي دود.

 

مثل من چو ترسي است كه مردم از مُردن دارند من از نمُردن دارم.

 

مثل من چو اشكي است كه گر در دريا بيافتد، آب شيرينش را شور ميكند.

 

مثل من چو قلبي بشكسته است كه دگر نتوان جوشش داد.

 

مثل من چو آسماني است بي ستاره و ماه كه تاريكي آن را فراگرفته.

 

ميتوان اينگونه زيست؟

 

كي مي شود كسي كه انتظارش را ميكشم بيايد و مرا از بند خويشتن رها سازد!!!



:: موضوعات مرتبط: دل نوشته هام , ,
:: برچسب‌ها: دل نوشته هام , صادق ,
:: بازدید از این مطلب : 438
|
امتیاز مطلب : 104
|
تعداد امتیازدهندگان : 30
|
مجموع امتیاز : 30
تاریخ انتشار : پنج شنبه 21 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : صادق

فقط براي اعضا



:: موضوعات مرتبط: مطالب از طرف دوستان , ,
:: بازدید از این مطلب : 488
|
امتیاز مطلب : 62
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18
تاریخ انتشار : پنج شنبه 21 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : صادق

يك روز روستایی فقیری که از تنگدستی و سختی معیشت جانش به لب رسیده بود، نزد آخوند ده رفت و گفت: آملا، فشار زندگی آنقدر مرا در تنگنا قرار داده که به فکر خودکشی افتاده ام. از روی زن و بچه هایم خجالت می کشم، زیرا حتی قادر به تامین نان خالی برای آنان نیستم. با زن، شش فرزند قد و نیم قد، مادر و خواهرم در یک اتاق کوچک مخروبه زندگی می كنیم، که با هر نم باران آب به داخل آن چکه می کند. این اتاق آنقدر کوچک است که شب وقتی چسبیده به هم در آن می خوابیم، پای یکی دو نفرمان از درگاه بیرون می ماند. دیگر ادامه این وضع برایم قابل تحمل نیست… پیش تو، که مقرب درگاه خدا هستی، آمده ام تا نزد او شفاعت کنی که گشایشی در وضع من و خانواده ام حاصل شود.
آخوند پرسید: از مال دنیا چه داری؟
روستایی گفت: همه دار و ندارم یک گاو، یک خر، دو بز، سه گوسفند، چهار مرغ و یک خروس است.
آخوند گفت: من به یک شرط به تو کمک می کنم و آن این است که قول بدهی هرچه گفتم انجام بدهی. روستایی که چاره ای نداشت، ناگزیر شرط را پذیرفت و قول داد.
آخوند گفت: امشب وقتی خواستید بخوابید باید گاو را هم به داخل اتاق ببری. روستایی برآشفت که: آملا، من به تو گفتم که اتاق آنقدر کوچک است که حتی من و خانواده ام نیز در آن جا نمی گیریم. تو چگونه می خواهی که گاو را هم به اتاق ببرم؟!
آخوند گفت: فراموش نکن که قول داده ای هر چه گفتم انجام دهی وگرنه نباید از من انتظار کمک داشته باشی.
صبح روز بعد، روستایی پریشان و نزار نزد آخوند رفت و گفت: دیشب هیچ یک از ما نتوانستیم بخوابیم. سر و صدا و لگداندازی گاو خواب را به چشم همه ما حرام کرد.
آخوند یکبار دیگر قول روستایی را به او یادآوری کرد و گفت: امشب علاوه بر گاو، باید خر را نیز به داخل اتاق ببری.
چند روز به این ترتیب گذشت و هر بار که روستایی برای شکایت از وضع خود نزد آخوند می رفت، او دستور می داد که یکی دیگر از حیوانات را نیز به داخل اتاق ببرد تا این که همه حیوانات هم خانه روستایی و خانواده اش شدند! روز آخر روستایی با چشمانی گود افتاده، سراپای زخمی و لباس پاره نزد آخوند رفت و گفت که واقعا ادامه این وضع برایش امکان پذیر نیست!
آخوند دستی به ریش خود کشید و گفت: دوره سختی ها به پایان رسیده و به زودی گشایشی که می خواستی حاصل خواهد شد. پس از آن به روستایی گفت که شب گاو را از اتاق بیرون بگذارد!
ماجرا در جهت معکوس تکرار شد و هر روز که روستایی نزد آخوند می رفت، این یک به او می گفت که یکی دیگر از حیوانات را از اتاق خارج کند تا این که آخرین حیوان، خروس نیز بیرون گذاشته شد.
روز بعد وقتی روستایی نزد آخوند رفت، آخوند از وضع او سئوال کرد و روستایی گفت: خدا عمرت را دراز کند آملا، پس از مدتها، دیشب خواب راحتی کردیم. به راستی نمی دانم به چه زبانی از تو تشکر کنم. آه که چه راحت شدیم.

    




:: موضوعات مرتبط: متفرقه , مطالب از طرف دوستان , ,
:: بازدید از این مطلب : 487
|
امتیاز مطلب : 77
|
تعداد امتیازدهندگان : 22
|
مجموع امتیاز : 22
تاریخ انتشار : پنج شنبه 21 بهمن 1389 | نظرات ()